۱۳۸۷ دی ۱۰, سه‌شنبه

انهایی که ....

انهایی که (از ایران) رفته اند هر روز ای میلشان را در حسرت نامه از ان هایی که مانده اند باز می کنند و از اینکه هیچ نامه ای ندارند کلافه می شوند.
انهایی که (در ایران ) مانده اند هر روز…نه…یکروز در میان ای میلشان را چک می کنند و از اینکه نامه ای از انهایی که رفته اند ندارند کفرشان در میاید.
انهایی که رفته اند منتظرند انهایی که مانده اند برایشان نامه بنویسند .فکر می کنند که حالا که ازجریان زندگی انهایی که مانده اند خارج شده اند انها باید تصمیم بگیرند که هنوز می خواهند به دوستیشان از دور ادامه بدهند یا نه.
انهایی که مانده اند منتظرند که انهایی که رفته اند برایشان نامه بنویسند .فکر می کنند شاید انهایی که رفته اند مدل زندگیشان را عوض کرده باشند و دیگر دوست نداشته باشند با انهایی که مانده اند معاشرت کنند.
انهایی که رفته ان همانطور که دارند یک غذای سر دستی درست می کنند تا تنهایی بخورند فکر می کنند انهایی که مانده اند الان دارند دور هم قورمه سبزی با برنج زعفرانی می خورند و جمعشان جمع است و می گویند و می خندند.
انهایی که مانده اند همان طور که دارند یک غذای سر دستی درست می کنند فکر می کنند.
انهایی که رفته اند الان دارند با دوستان جدیدشان گل می گویند و گل می شنوند و از ان غذاهایی می خورند که توی کتاب های آش پ‍زی عکسش هست.
انهایی که رفته اند فکر می کنند انهایی که مانده اند همه اش با هم بیرونند. کافی شاپ می روند .خرید می روند…با هم کیف دنیا را می کنند و انها را که ان گوشه دنیا تک افتاده اند فراموش کرده اند.
انهایی که مانده اند فکر می کنند انهایی که رفته اند همه اش بار و دیسکو می روند و خیلی بهشان خوش می گذرد و انها را که توی ان جهنم گیر افتاده اند فراموش کرده اند.
انهایی که رفته اند می فهمند که> هیچ کدام از ان مشروب ها باب طبعشان نیست و دلشان می خواهد یک چای دم کرده حسابی بخورند. انهایی که مانده اند دلشان می خواهد بروند یکبار هم که شده بروند یک مغازه ای که از سر تا تهش مشروب باشد که بتوانند هر چیزی را می خواهند انتخاب کنند.
انهایی که رفته اند همانطور که توی صف اداره پ‍لیس برای کارت اقامتشان ایستاده اند و می بینند که پ‍لیس با باتوم خارجی ها را هل می دهد فکر می کنند که ان جهنمی که تویش بودند حد اقل کشور خودشان بود.حد اقل احساس نمی کردند طفیلی هستند.
انهایی که مانده اند همانطور که گشت ارشاد با باتوم دختر ها را سوار ماشین می کنند فکر می کنند که انهایی که رفته اند الان مثل ادم های محترم می روند به یک اداره مرتب و کارت اقامتشان را تحویل می گیرند.
انهایی که رفته اند همانطور می نشینند پ‍شت پ‍نجره و زل می زنند به حیاط و فکر می کنند به اینکه وقتی برگردند کجا کار گیرشان میاید و ایا اصلا کار گیرشان میاید؟
انهایی که مانده اند فکر می کنند که انهایی که رفته اند حال کرده اند و حالا میایند جای انها را سر کارا شغال می کنند و انها از کار بیکار می شوند.
انهایی که مانده اند فکر می کنند> انهایی که رفته اند حق ندارند هیچ اظهار نظری در هیچ موردی بکنند چون دارند انور حال می کنند و فورا یک قلم برمی دارند و اسم انوری ها را خط می زنند.
انهایی که رفته اند هی با شوق بیانیه ها را امضا می کنند و می خواهند خودشان را به جریان سیاسی کشوری که تویش نیستند بچسبانند.
انهایی که مانده اند در حسرت بی بی سی بی سانسور کلافه می شوند.
انهایی که رفته اند هیچ سایت خبری را نمی خوانند.ربطی بهشان ندارد خبر کشور هایی که تویش هستند…
انهایی که مانده اند می خواهند بروند .
انهایی که رفته اند می خواهند بر گردند.
انهایی که مانده اند از ان طرف> مدینه فاضله می سازند.
انهایی که رفته اند به کشورشان با حسرت فکر می کنند.
اما هم انهایی که رفته اند و هم انهایی که مانده اند در یک چیز مشترکند…
انهایی که رفته اند احساس تنهایی می کنند .
انهایی که مانده اند هم احساس تنهایی می کنند.
کاش جهان اینقدر با ماها نا مهربان نبود.
توضیح: بنا بر قانون گشتالت که من عاشق نظریه اش هستم و توی ترجمه ازش خیلی استفاده می شه یک تصویر را می شه از جنبه های مختلف دید از جنبه های مختلف تفسیر کرد.در واقع فقط یک تفسیر درست نیست که از یک مساله وجود داره.مساله مهاجرت مثل همین تصویره.ماها معمولا خیلی سریع و خیلی راحت قضاوت می کنیم در باره ادم هایی که رفته اند و ان هایی که مانده اند.خواستم بگم که این ادم ها جهان رو متفاوت می بینند….خواستم بگم که یک کمی قبل از قضاوت سریع ،به گشتالت فکر کنیم.

هیچ نظری موجود نیست: