۱۳۸۷ دی ۱۱, چهارشنبه

Last post of 2008

*******************************
Tonight, it is time to say goodbye to 2008 and welcome to 2009
And it is the last post of 2008
*******************************
.New year
New Bloggers
New posts
*******************************

من دیگه نمی خوام سرما بخورم:)

گلودرد، آب ریزش بینی، فین فین کردن، عطسه کردن، تب و کیپ شدن دماغ، همه علائم یک بیماری شایع هست که شاید از نظر آمار شایعترین بیماری در بین مردم جهان محسوب بشه ، سرماخوردگی
سرماخوردگی یک بیماری با منشاء ویروسی هست، که در فصل های پاییز و زمستان بیشتر شایع میشه. البته بسیاری این رو به خاطر سرد شدن هوا می دونند و معتقدند که این هوای سرد هست که باعث سرما خوردگی میشه و اصلا اسم این بیماری نیز از همین باور گرفته شده. اما تحقیقات دانشمندان رابطه علمی و دقیقی بین این دو نشون نداده. البته تئوری هایی در مورد علت شایع بودن این بیماری در فصل های سرد وجود داره، یکی از این تئوری ها علت سرماخوردگی در فصول سرد رو این می دونه که در این فصل با وجودی که لباس گرم هم می پوشیم ولی دماغ ما در معرض سرما قرار داره و این سرما توان ایمنی بینی ما رو کم می کنه و باعث می شه تا ویروس از طریق بینی ما به بدن ما نفوذ کنه. سیستم ایمنی بدن با گذشت زمان راه مقابله با ویروس سرماخوردگی رو یادمی گیره به همین خاطر با زیاد شدن سن احتمال ابتلا به سرماخوردگی به خودی خود کمتر میشود.
سرماخوردگی بیماری ساده ای به نظر می رسه که به راحتی با دارو رفع میشه، اما شاید بهتر این باشه که به نحوی جلوی این بیماری شایع در فصل سرد رو بگیریم و از ابتلا به اون پیشگیری کنیم. اگرچه هیچ تضمینی برای این وجود نداره که ما بتونیم جلوی سرما خوردن خودمون رو بگیریم اما رعایت نکات زیر کمک زیادی می کنه تا احتمال ابتلای ما به این بیماری کم بشه :
۱/ دست های خود را بیشتر بشویید، ویروس سرماخوردگی به سادگی از طریق دست دادن و یا تماس منتقل میشه، پس دست های ما وقتی که در تماس زیاد با محیط هستیم یکی از منابع عمده آلودگی به این ویروس محسوب میشه پس بهتره که به دفعات بیشتر دستمون رو خوب با مواد شوینده بشوییم.
۲/ به بینی، دهان، گوش و چشمانتان دست نمالید، خوب شستن دست می تونه کمک زیادی به عاری بودن دست شما از ویروس بکنه، اما نمی تونید تضمین کنید که دست شما آلوده نیست، پس بهتره که از تماس دستتون با بینی، دهان، گوش و چشمانتان پرهیز کنید. این اجزای صورت از نقاط ورودی ویروس به بدن شما هستند، پس سعی کنید کمتر دستهاتون رو یا اشیاء دیگه رو با اونها در تماس قرار بدید
۳/ از وسایل شخصی خودتون استفاده کنید، برای اینکه ویروس از طریق افراد آلوده به شما منتقل نشه بهتره که از وسایل شخصی خودتون استفاده کنید، لیوان، قاشق، بشقاب همه اینها محلی هستند که ممکن هست توسط فرد آلوده به ویروس آلوده شده باشند و به سادگی با استفاده شما از همون وسایل آلوده ویروس با بدن شما منتقل خواهد شد.
۴/ نقاطی از خانه که بیشتر با دست در تماس است را بیشتر تمیز کنید، کلید برق، دستگیره در، کلید ها، کنترل تلویزیون و سایر وسایل و نقاطی که افراد با آن در تماس هستند را به طور مداوم تمیز کنید. این وسایل می توانند در انتقال ویروس سرماخوردگی از هریک از اعضای خانواده به سایرین نقش مهمی بازی کنند.

۵/ به حوله هایتان بیشتر توجه کنید، حوله با دست و روی شما در تماس است پس اگر حوله به صورت اشتراکی مصرف شود بدون شک یک عامل قوی در انتقال ویروس است پس بهتره که هر عضو خانواده از حوله اختصاصی خودش استفاده کنه تا منجر به آلودگی سایرین نشه. اگر سرماخورده هستید اصلا از حوله های پارچه ای استفاده نکنید، می تونید از دستمال کاغذی و یا حوله های یکبار مصرف استفاده کنید اینجوری جلوی انتقال ویروس به سایر اعضای خانواده رو می گیرید.
۶/میوه و سبزیجات تازه بیشتری مصرف کنید، مصرف روزانه میوه و سبزیجات کمک زیادی به تقویت سیستم ایمنی بدن شما می کنه به خصوص در فصل سرما سعی کنید بیشتر از میوه هایی که سرشار از ویتامین ث هستند استفاده کنید، ویتامین ث به تقویت دستگاه ایمنی بدن کمک می کند. در فصل هایی که احتمال سرماخوردگی هست از خوردن چیزهای شیرین و یا غذاهای پر روغن و سرخ کردنی پرهیز کنید.
۷/ استراحت کافی کنید و آرامش داشته باشید، تحقیقات مختلف نشان داده است که خستگی و استرس در تضعیف سیستم ایمنی بدن نقش موثری دارد. پس برای اینکه سرمانخورید سعی کنید استراحت کافی داشته باشید و آرامش خودتون رو حفظ کنید.
امیدوارم که همیشه بدن سالم و قوی داشته باشید

۱۳۸۷ دی ۱۰, سه‌شنبه

انهایی که ....

انهایی که (از ایران) رفته اند هر روز ای میلشان را در حسرت نامه از ان هایی که مانده اند باز می کنند و از اینکه هیچ نامه ای ندارند کلافه می شوند.
انهایی که (در ایران ) مانده اند هر روز…نه…یکروز در میان ای میلشان را چک می کنند و از اینکه نامه ای از انهایی که رفته اند ندارند کفرشان در میاید.
انهایی که رفته اند منتظرند انهایی که مانده اند برایشان نامه بنویسند .فکر می کنند که حالا که ازجریان زندگی انهایی که مانده اند خارج شده اند انها باید تصمیم بگیرند که هنوز می خواهند به دوستیشان از دور ادامه بدهند یا نه.
انهایی که مانده اند منتظرند که انهایی که رفته اند برایشان نامه بنویسند .فکر می کنند شاید انهایی که رفته اند مدل زندگیشان را عوض کرده باشند و دیگر دوست نداشته باشند با انهایی که مانده اند معاشرت کنند.
انهایی که رفته ان همانطور که دارند یک غذای سر دستی درست می کنند تا تنهایی بخورند فکر می کنند انهایی که مانده اند الان دارند دور هم قورمه سبزی با برنج زعفرانی می خورند و جمعشان جمع است و می گویند و می خندند.
انهایی که مانده اند همان طور که دارند یک غذای سر دستی درست می کنند فکر می کنند.
انهایی که رفته اند الان دارند با دوستان جدیدشان گل می گویند و گل می شنوند و از ان غذاهایی می خورند که توی کتاب های آش پ‍زی عکسش هست.
انهایی که رفته اند فکر می کنند انهایی که مانده اند همه اش با هم بیرونند. کافی شاپ می روند .خرید می روند…با هم کیف دنیا را می کنند و انها را که ان گوشه دنیا تک افتاده اند فراموش کرده اند.
انهایی که مانده اند فکر می کنند انهایی که رفته اند همه اش بار و دیسکو می روند و خیلی بهشان خوش می گذرد و انها را که توی ان جهنم گیر افتاده اند فراموش کرده اند.
انهایی که رفته اند می فهمند که> هیچ کدام از ان مشروب ها باب طبعشان نیست و دلشان می خواهد یک چای دم کرده حسابی بخورند. انهایی که مانده اند دلشان می خواهد بروند یکبار هم که شده بروند یک مغازه ای که از سر تا تهش مشروب باشد که بتوانند هر چیزی را می خواهند انتخاب کنند.
انهایی که رفته اند همانطور که توی صف اداره پ‍لیس برای کارت اقامتشان ایستاده اند و می بینند که پ‍لیس با باتوم خارجی ها را هل می دهد فکر می کنند که ان جهنمی که تویش بودند حد اقل کشور خودشان بود.حد اقل احساس نمی کردند طفیلی هستند.
انهایی که مانده اند همانطور که گشت ارشاد با باتوم دختر ها را سوار ماشین می کنند فکر می کنند که انهایی که رفته اند الان مثل ادم های محترم می روند به یک اداره مرتب و کارت اقامتشان را تحویل می گیرند.
انهایی که رفته اند همانطور می نشینند پ‍شت پ‍نجره و زل می زنند به حیاط و فکر می کنند به اینکه وقتی برگردند کجا کار گیرشان میاید و ایا اصلا کار گیرشان میاید؟
انهایی که مانده اند فکر می کنند که انهایی که رفته اند حال کرده اند و حالا میایند جای انها را سر کارا شغال می کنند و انها از کار بیکار می شوند.
انهایی که مانده اند فکر می کنند> انهایی که رفته اند حق ندارند هیچ اظهار نظری در هیچ موردی بکنند چون دارند انور حال می کنند و فورا یک قلم برمی دارند و اسم انوری ها را خط می زنند.
انهایی که رفته اند هی با شوق بیانیه ها را امضا می کنند و می خواهند خودشان را به جریان سیاسی کشوری که تویش نیستند بچسبانند.
انهایی که مانده اند در حسرت بی بی سی بی سانسور کلافه می شوند.
انهایی که رفته اند هیچ سایت خبری را نمی خوانند.ربطی بهشان ندارد خبر کشور هایی که تویش هستند…
انهایی که مانده اند می خواهند بروند .
انهایی که رفته اند می خواهند بر گردند.
انهایی که مانده اند از ان طرف> مدینه فاضله می سازند.
انهایی که رفته اند به کشورشان با حسرت فکر می کنند.
اما هم انهایی که رفته اند و هم انهایی که مانده اند در یک چیز مشترکند…
انهایی که رفته اند احساس تنهایی می کنند .
انهایی که مانده اند هم احساس تنهایی می کنند.
کاش جهان اینقدر با ماها نا مهربان نبود.
توضیح: بنا بر قانون گشتالت که من عاشق نظریه اش هستم و توی ترجمه ازش خیلی استفاده می شه یک تصویر را می شه از جنبه های مختلف دید از جنبه های مختلف تفسیر کرد.در واقع فقط یک تفسیر درست نیست که از یک مساله وجود داره.مساله مهاجرت مثل همین تصویره.ماها معمولا خیلی سریع و خیلی راحت قضاوت می کنیم در باره ادم هایی که رفته اند و ان هایی که مانده اند.خواستم بگم که این ادم ها جهان رو متفاوت می بینند….خواستم بگم که یک کمی قبل از قضاوت سریع ،به گشتالت فکر کنیم.

جملات زیبا

از خدا پرسيدم:خدايا چطور مي توان بهتر زندگي کرد؟
خدا جواب داد :گذشته ات را بدون هيچ تاسفي بپذير،
با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس براي آينده آماده شو.
ايمان را نگهدار و ترس را به گوشه اي انداز .
شک هايت را باور نکن و هيچگاه به باورهايت شک نکن.
زندگي شگفت انگيز است فقط اگربدانيد که چطور زندگي کنيد
مهم این نیست که قشنگ باشی ، قشنگ این است که مهم باشی! حتی برای یک نفر
مهم نیست شیر باشی یا آهو مهم این است با تمام توان شروع به دویدن کنی
كوچك باش و عاشق.. كه عشق می داند آئین بزرگ كردنت را
بگذارعشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو باکسی
موفقيت پيش رفتن است نه به نقطه ي پايان رسيدن
فرقى نمي كند گودال آب كوچكى باشى يا درياى بيكران... زلال كه باشى، آسمان در توست

نلسون ماندلا

۱۳۸۷ دی ۶, جمعه

تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته !!!

فقط تصور كنيد كه بتوانيم سن زمين را كه غير قابل تصور است، فشرده كنيم و هر صد ميليون سال آن را يك سال در نظر بگيريم!
در اينصورت كره زمين مانند فردی 46 ساله خواهد بود!
هيچ اطلاعي در مورد هفت سال اول اين فرد وجود ندارد و در باره‌ي سال‌هاي مياني زندگي او نيز اطلاعات كم و بيش پراكنده‌اي داريم!
اما اين را مي‌دانيم كه در سن 42 سالگي، گياهان و جنگل‌ها پديدار شده و شروع به رشد و نمو كرده‌اند. اثري از دايناسورها و خزندگان عظيم الجثه تا همين يكسال پيش نبود! يعني زمين آن‌ها را در سن 45 سالگي به چشم خود ديد و تقريبا 8 ماه پيش پستانداران را به دنيا آورد.
در اوايل هفته‌ي پيش ميمون‌هاي آدم‌نما به آدم‌هاي ميمون‌نما تبديل شدند! و آخر هفته گذشته دوران يخ سراسر زمين را فرا گرفت.
انسان جديد فقط حدود 4 ساعت روي زمين بوده و طي همين يك ساعت گذشته كشاورزي را كشف كرده است !!!

بيش از يك دقيقه از عمر انقلاب صنعتي نمي‌گذرد و...حال ببينيد انسان در اين يك دقيقه چه بلائي بر سر اين بيچاره‌ي 46 ساله آورده است‌!!!او طي 40 دقيقه‌ي بيولوژيكي، از اين بهشت يك آشغالداني كامل ساخته است.او خودش را به نسبت‌هاي سرسام‌آوري زياد كرده، و نسل 500 خانواده از جانداران را منقرض كرده است!سوخت‌هاي اين سياره را مال خود كرده و همه را به يغما برده است!
و الان مثل كودكي معصوم و بي تقصير! ايستاده و به اين حمله‌ي برق آسا نگاه مي‌كند!!!!!!

۱۳۸۷ دی ۳, سه‌شنبه

زندگي نوشيدن قهوه است



گروهي از فارغ التحصيلان پس از گذشت چند سال و تشكيل زندگي و رسيدن به موقعيت‌هاي خوب كاري و اجتماعي طبق قرار قبلي به ديدن يكي از اساتيد مجرب دانشگاه خود رفتند. بحث جمعي آن ها خيلي زود به گله و شكايت از استرس‌هاي ناشي از كار و زندگي كشيده شد.استاد براي پذيرايي از ميهمانان به آشپزخانه رفت و با يك قوري قهوه و تعدادي از انواع قهوه خوري هاي سراميكي، پلاستيكي و كريستال كه برخي ساده و برخي گران قيمت بودند بازگشت. سيني را روي ميز گذاشت و از ميهمانان خواست تا از خود پذيرايي كنند.پس از آنكه همه براي خود قهوه ريختند استاد گفت: اگر دقت كرده باشيد حتما متوجه شده‌ايد كه همگي قهوه خوري‌هاي گران‌قيمت و زيبا را برداشته‌ايد و آنها كه ساده و ارزان قيمت بوده اند در سيني باقي مانده‌اند. البته اين امر براي شما طبيعي و بديهي است.سرچشمه همه مشكلات و استرس‌هاي شما هم همين است. شما فقط بهترين‌ها را براي خود مي‌خواهيد. قصد اصلي همه شما نوشيدن قهوه بود اما آگاهانه قهوه خوري‌هاي بهتر را انتخاب كرديد و البته در اين حين به آن چه ديگران برمي‌داشتند نيز توجه داشتيد. به اين ترتيب اگر زندگي قهوه باشد، شغل، پول، موقعيت اجتماعي و … همان قهوه خوري‌هاي متعدد هستند. آنها فقط ابزاري براي حفظ و نگهداري زندگي‌اند، اما كيفيت زندگي در آنها فرق نخواهد داشت .گاهي، آن قدر حواس ما متوجه قهوه‌خوري هاست كه اصلا طعم و مزه قهوه موجود در آن را نمي‌فهميم. پس دوستان من، حواستان به فنجان‌ها پرت نشود … به جاي آن از نوشيدن قهوه خود لذت ببريد.

۱۳۸۷ آذر ۳۰, شنبه

شب یلدا

یلدا یعنی یادمان باشد که زنگی آنقدر کوتاه است، که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت.

یلدا بر همه دوستان مبارک.

۱۳۸۷ آذر ۲۸, پنجشنبه

عاشقانه

گاه یک سنجاقک به تو دل میبندد ، وتو هر روز سحر مینشینی لب حوض ، تا بیاید از راه از خم پیچک نیلوفرها ، روی موهای سرت بنشیند ، یا که از قطره آب کف دستت بخورد ، گاه یک سنجاقک همه معنی یک زندگی است.

۱۳۸۷ آذر ۲۶, سه‌شنبه

حقیقت

وقتی دنیای آدم کوچیک باشه، چیزای کوچیک می تونن همشو پر کنن. حرفای کوچیک، اتفاقای کوچیک، نگاه های کوچیک...
شاید آدمای با دنیای بزرگ نفهمن که چقدر دنیای کوچیک آدما وابسته هست به اونها، شکسته شدن یا پیوند به رویاها. به همین سادگی...
آخه دنیای اونا خیلی بزرگه. حتی ممکنه توش گم شد. شاید...
یاد زمان های قدیمی افتادم که یه دوست قدیمی، احتمالا برای اولین بار جایی خونده بود که: "بچه ها شوخی شوخی به قورباغه ها سنگ می زنند و قورباغه ها جدی جدی می میرند."

۱۳۸۷ آذر ۲۴, یکشنبه

تاریخچه تصنیف "ز من نگارم خبر ندارد"




زمن نگارم عزيزم خبر ندارد

به حال زارم حبیبم نظر ندارد

خبر ندارم من از دل خود

دل من از من عزيزم خبر ندارد

دل من از من عزيزم خبر ندارد

كجا رود دل عزيز من آخ كه دلبرش نيست

كجا رود دل عزيز من آخ كه دلبرش نيست

كجا پرد مرغ عزيزم كه پر ندارد

كجا پرد مرغ عزيزم كه پر ندارد

امان از اين عشق عزيز من آخ فغان از اين عشق

امان از اين عشق عزيز من آخ فغان از اين عشق

كه غير خونِ جگر ندارد

كه غير خونِ جگر ندارد

همه سياهی ، همه تباهی ، مگر شب ما سحر ندارد

بهار مضطر منال دیگر

که آه و زاری اثر ندارد

جز انتظار و جز استقامت

وطن علاج دگر ندارد

زهر دو سر بر سرش بكوبد

كسی كه تيغ دو سر ندارد




شعر این تصنیف سروده ملک اشعراء بهار است و در واقع از میان پنج تصنیفی که بهار روی آهنگهای درویش خان سروده ، مشهورترین آنها را می توان "زمن نگارم خبر ندارد" در دستگاه ماهور دانست که برای اولین بار طی کنسرتی در "گراند هتل" بوسیله "سید حسین طاهرزاده" در سال 1303 خورشیدی خوانده شد و بعد قمر هم آن را اجرا کرد.



دقیقا نمی‌توانم افرادی که این ترانه را بازخوانی کرده‌اند ، لیست کنم ولی استاد شجریان و افتخاری هم از جمله کسانی هستند که این ترانه را اجرای دوباره کرده‌اند.



داستان اجرای این ترانه به وسیله استاد شجریان هم شنیدنی است :"استاد به منظور آموختن گوشه ها و نغمه هاي بسيار قديمي به استاد دوامي مراجعه مي كند . اما استاد به دليل كهولت سن ، تدريس برايشان امكانپذير نبوده است .استاد شجريان پيشنهاد مي كند كه همدم استاد باشد و در كارهاي خانه و خريد منزل و ... كمك كند ، تا بدين طريق هم نفس و همنشين ايشان شود ... كوتاه سخن اينكه قرار مي‌شود از طرف وزارت هنر آن زمان ، تصنيف هاي قديمي را كه استاد دوامي در حافظه داشتند ضبط كنند ، كه اين كار به عللي به مراحل اداري مي رسد و كند و غيرعملي مي شود . استاد شجريان اندوخته مالي خودشان را تقديم استاد دوامي مي كنند و مي گويند كه شما فرض كنيد از اول قرار بوده است من تصانيف را ضبط كنم ... و حدود 200 تصنيف قديمي بر روي كاست براي محمدرضا شجريان ضبط مي شود و بدين ترتيب گنجينه اي گرانبها به دست او مي رسد." تصنیف زمن نگارم یکی از همین تصانیف است.

دانلود تصنيف با صداي استاد محمدرضا شجريان


۱۳۸۷ آذر ۱۴, پنجشنبه

خواهی بیا ببخشا...خواهی برو بپیچان!

البته من نه طرفدار خاتمی هستم و نه مخالفش ولی به نظرم خوندن این شعر خالی از لطف هم نیست . فایل تصویری اجرای این شعر توسط شاعرش نیما دهقانی در همایش دعوت از خاتمی را می توانید از اینجا دریافت کنید


سلام آقا محمد با ارادت و عرض احترام از روی عادت
به رسم خوب ایام رفاقت نوشتم نامه تا گیرم سراغت
نوشتم نامه ای با عشق و امید اگر خطم بده لطفاً ببخشید
گمانم برده ای مارا ز یادت؟ منم ... «کبلا مرادو» از ولایت
چه ایام خوشی با هم سپردیم چه بحث و گفتمان‌هایی که کردیم ...
حدوداً دوم خرداد بودا ... دل مردم ز غم آزاد بودا ...
مث برق و مث توفان گذشت‌ها ... به یادت هست که؟ هفتاد و هشت‌ها ...
کجایی مشتی؟ اینجا جات خالی‌ست بدون تو تو ده صلح و صفا نیست
به این شدت که نه ... اما خدایی محمد خاتمی! ... جداً کجایی؟
تو یاهو وقتی on هستم که نیستی کلوب و سیصدوشصتم که نیستی ...
نه اخبار و نه بیست و سی میایی هنوز چپ می‌زنی؟ یا با اونایی؟
همه اینجا سلامی می‌رسانند اگرچه اکثراً چندی‌ست خوابند
ولی شکر خدا این کدخدائه می‌گن قلبش طلاس ... دستش شفائه ...
اصن دست روی هر چی که می‌ذاره طلا می‌شه ... سه سوت! ردخور نداره
خدا مرگم بده ...كافر شدم باز چرا این‌گونه شد این نامه آغاز؟
به قول شاعر رند نظرباز(؟!) بدون نام او کی نامه شد باز؟
«به نام حضرت باری تعالی»
بدین صورت شروع شد نامه ... حالا!
محمد خاتمی ... حالت چطوره؟ بگو دانم که احوالت چطوره؟
هنوز کیفیت به کوکه ... شاده جونت؟ هنوز سبزه سرت؟ سرخه زبونت؟
دماغت چاقه؟ اوضات خوبه سید؟ هنوز جنس عبات مرغوبه سید؟
هنوز هم بی‌جهت می‌خندی یا نه؟ به نافت گفتمان می‌بندی یا نه؟
هنوز دل به همه می‌بندی یا نه؟ به ریش جامعه می‌خندی یا نه؟
هنوزم طالب اصلاح هستی؟ به قول کدخدا ... گمراه هستی؟
اگر از حال ماها هم بخواهی سلامت ... شادمانی ... روبه راهی
تمام مردم ده خوب خوبند زنان مثل قدیم ... در رفت و روبند
و مردان مثل سابق گرم کارند نه معتادند و نه دیگر خمارند ...
جوونای ده پایین و بالا ... همه دنبال تحصیلن به مولا!
نه ماهواره نه علافی ... نه هیزی ... نه کوکائین ... نه شیشه ... نه مریضی
از اون روزی که رفتی از ده ما از این رو شد به اون رو کل اوضا(ع)
خلاصه از جلو ... از پشت ، بالا به ما خوب می‌رسن ... الحمدللا
كريم اوقلي که گاوش شیر می‌داد! همون که سهم آب و دیر می‌داد ...
درست شد وام تعمیرات خونه‌اش ... جواد هم زن گرفته نوش جونش!
خودت دیدی که ده چی بود ... چی شد زن اوستا غلام هم ساکشنی شد!
می‌گن جراحی کرد هفتاد و نه بار ... حالا باید ببینيش ... روم به دیوار!
پس از یک دوره فعل و انفعالات ... هزار الله اکبر ... از کمالات!
تمام گاوها ... گوساله‌ها خوب عموها ... عمه‌ها و خاله‌ها خوب
مراتع سبز ... شالی‌ها به سامان هوا عالی ... بهاری ... ناز ... مامان!
همه خوشحال و شاديم و غمي نيست دگر بحث حضور خاتمي چيست؟
می‌گم راستی رضاتون چونه؟ سید؟ هنوزم درسشو می‌خونه سید؟
می‌خواست دکتر بشه از اون قدیما؟ تهش شد یا که زایید زیر درسا؟
نوشتی توی آن دستخط پیشی می‌خواد دکتر شه ... می‌گفتی: «نمی‌شی!»
یه دانشگاه زده آکسفورد اینجا که مدرک می‌ده مفتی ... ده تا ده تا!
به زیرک‌ها ... به دانشجوی باهوش ... مگه کردان نیومد؟ خوب اونم روش!
رفیقت بود که یک ذره تپل بود ... مشاور بود اگرچه، عقل کل بود!
دماغش چاقه؟ فوله گیگا بایتش؟ هنوز چیز می‌نویسه توی سایتش؟
فرامرز بچه مش اصغرآقا براش کامنت می‌ذاره ... روزی صدتا
آخه پهنای باند ما کلفته ... وزیر ارتباطات اینو گفته
خدا قوت بگو به این رئیسا ... چه حالی داد به این وب‌لاگ نویسا ...
پروکسی و مروکسی ما نداریم صدا داریم ولی سیما نداریم!
همه چی اینورا آزاد و مفته اینو بی‌بی توی اخبار شنفته
رسیور این طرف‌ها هم حلاله arab sat این وری ... سمت شماله!
می‌گن ارزونی بی‌سابقه است این.... انیشتینه؟ خدایا! نابغه است این؟
اصن دنیا به یک هو زیر و رو شد شنیدی بوش چطور بی‌آبرو شد؟
شنیدی روابط گشته عالی...نمونش بورکینافاسو ، سومالی
شنیدی خوب شده دنیا باهامون ...میارن دسته دسته گل برامون
شنیدی چیزی از طرحای تازه؟ قلندر خوابه و شب هم درازه؟
جلو قاچاق خشخاشو گرفتن شنیدی کل اوباشو گرفتن؟
خدا خیرش بده ما که رضاییم نباشه، دسته جمعی کله پاییم
ز وضع قوت گر خواهی بدانی پریم تا خرخره از شادمانی
اگر یک دو نفر هم شکوه دارند از آن مزدورهای جیره خوارند
ملالی نیست اینجا طبق آمار به جز دوری تو آن هم نه بسیار ...
سر سفره که هم نان هست هم نفت، به ما چه کی اومد کی بود کی رفت
برنج و نان و گندم هست کافی می‌گم راستی توهم با قالیبافی؟!
ببینم توی دوری از ریاست ... خبرهایی شنیدی از سیاست؟
شنیدی گنجی و آزاد کردن؟ به شدت مردم و ارشاد کردن؟
شنیدی توی دانشگاه زنجان ... شنیدی چیزی از الهام و رادان؟
شنیدی برج میلاد و فروختن؟ شنیدی می‌شه چند تایی گرفت زن؟
شنیدی هی وزیر میاد و میره ، دموکراسی همینه ناگزیره
خلاصه وضع ما که بی‌مثال است گرانی؟ چی؟ تورم؟ نه ... محال است
«برنج آنجا کیلویی خون باباست؟» برو سید، اینم از اون جواباست
برنج اینجا نهایت صد تومان است مرامی، بهترین جای جهان است
خیار و سیب‌زمینی مفت مفت است همان‌طوری که در آمار گفته است ...
تورم یک دو در صد «رشد» کرده ... گرانی سوی مردم «پشت» کرده ...
تمام شد جیره کاغذ ولیکن حکایت همچنان باقی‌ست عمراً
خلاصه می‌کنم ای خاتمی جان ببین من چه خوشم: «آخ جانمی جان!!»
همه خوشحال و شادیم و غمی نیست نیازی به حضور خاتمی نیست
به جان تو خوشیم بسیار سید! حالا می‌خوای بیای چی کار سید؟
برو هر جا که حال کردی سفر کن اصولاً فکر ده از سر به در کن ...
برو ایتالیا ... قسطنطنیه ولایت را دودر کن کی به کیه؟
فقط رفتی اگر از این بیابان سلامم را رسان لطفاً به باران ...
شکوفه هم اگر دیدی چه بهتر...نشد دریا سحر سارا صنوبر
در آخر این تو و این وضع ایران ...
حالا می‌خوای بیا ... می‌خوای بپیچان!

بوی آشنا

یکبار دیگه از پلاک 7 جدید 9 قدیم واحد 8 روز 5 شنبه 14 آذر ماه بوی responsibility به مشام رسید . که البته با بوی کباب و جوجه کباب حاج ابراهیم قاطی شده بود.
به روزهای تحویل پروژه نشر داریم نزدیک می شیم و بچه ها یک بار دیگه ثابت کردند که در برابر کار و پروژه احساس مسولیت می کنند و با تمام توان تلاش می کنند. و شعار ما ان روزها اینه عقبیم ! عقبیم ! (از چی عقبیم نمی دونم از پروژه از دنیا فقط می دونیم که عقبیم !)

و من با زهم مجبورم که به خودمون افتخار کنم.