۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

فقط به خاطر شما

بالاخره دفترچه خاطرات حضور من هم توی پارس آذرخش روز یکشنبه 21 شهریور 89 بسته شد اونم بعد از بیشتر از 6 سال و اندی. یک لحظه خاطرات حدودن 6 سال و نیم حضورم ، تو پارس آذرخش برام مرور میشه. وای چقدر خاطره. چه لحظه هایی رو اونجا گذروندم بعضی ها تلخ بعضی ها شیرین.خاطرات خوشم بسیار زیادن و شیرینی شون تلخی ها رو از ذهنم دور می کنه.

مهناز ، افروز، سولماز، طناز، مصطفی ، رضا، یاسر، افرازه، آقای ابراهیمی، شیرین، سعید، آقای رزاقی، سعیده، امیر، آقای حسنی،ندا، سهراب، فرنوش، فرزانه، فروغ، هدی ،آقای عریفی ، ..... از هر کدوم شون یه دنیا خاطره دارم :فروت تایم ها ، تولدها و افطاری ها، روزی که واحد بالا با امیر و یکسری از بچه ها جشن نامزدی گرفتیم برای 2 تا از همکاران ، روزی که آقای جراح من و مصطفی و رضا و هدی رو برد و توبیخمون کرد برای اینکه خیلی حرف میزنیم و واحد و گذاشتیم روی سرمون، تمرینات ورزشی با افروز و مهناز و سولماز و شیرین، برنامه های دخترونه مون، سوتی هایی که من می دادم و .... خلاصه یه دنیا خاطره دارم از شرکت هر روزش برام یه دنیا خاطره بود.

هر چند موقع تسویه حساب خیلی خیلی کم لطفی کردن در حقم و به بهانه های مختلف کم لطفی ها رو برام توجیه کردن ، و هر چند به خاطر این کم لطفی هایی که در حقم کردن هزاران هزار سوال مختلف در ذهنم ایجاد شد و فکرم و در گیر کرد و در ذهن خودم مدام دنبال دلیل گشتم براشون و خودمو با همه آدم هایی که اومدن و رفتن و بهشون محبت هایی شد سنجیدم و دیدم من چیزی از اون ها کمتر نذاشتم برای شرکت، هر چند که از تمام تلاش های صادقانه خودم به شرکت پشیمون شدم ، هر چند موقعی که از شرکت اومدم خستگی تمام این 6 سال موند روی دوشم، هرچند از تمام اون آدم هایی که می تونستن کاری بکنن و سکوت کردن مثل همیشه دلگیرم، هرچند حقم ضایع شد، بالاخره هر چند تا حدودی دلگیر ازشرکت اومدم بیرون ولی به یه بهانه خودم رو آروم کردم و اون وجود شما دوستای خوبم بود.و می تونم به جرات بگم که حاصل 6 سال تلاشم توی شرکت فقط و فقط شد دوستی با شماوبس. که البته داشته کمی هم نیست و من تا همیشه هم خواهم گفت که من بهترین بهترین همکارهای دنیا رو داشتم و بزرگترین برداشت من از شرکت بعد از 6 سال دوستی شما بود.

پس با این دلیل محکم خودم رو آروم می کنم و حضور شماها بهانه ایی می شه برای اینکه هنوز به برو بچه های پارس آذرخش احساس تعلق خاطر کنم و هنوز خودم رو جزیی از شما بدونم. به خاطر تمام دوستان خوبم، به خاطر تمام خاطرات خوش پارس آذرخش و به خاطر تمامی لحظه های با شما بودن. پس به خاطر شما هنوز خواهم نوشت .



پ.ن:

1.فراموش کردم که بگم 3 عدد خودکار و یه عدد ذره بین جهت روزگار پیری از برند معروف دیپلمات با آرم جعبه پارکر هم جز پکیج تقدیرنامه من بعد از 6 سال همکاری صادقانه بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

2. یه حدیث معروف از یه معصوم هست که میگه توی این مملکت اونی که درست کار می کنه و زحمت می کشه هیچوقت به حقش نمی رسه.حتی شما.پس زیاد خودت و ناراحت نکن.

3. یه روایت هست که می گه نه جیب من نه جیب شما به چاه نفت وصل نیست پس حقت و از چیب بغلی بردار که چیب اون ممکنه به چاه نفت وصل باشه.

4. یه ضرب المثل هم هست که می گه برای اونی تب کن که برات بمیره!!!

5.یه آیه هم هست که می گه ای ایمان آورندگان هر آیینه عبرت بگیرید از زندگی گذشتگان.



۱ نظر:

Solmaz گفت...

اونروز که برای حرف زدن توبیخ شدیم، من هم بودم !!!

آخی مینا جونم، فکر کنم اکثر کسایی که از این جمع می رن، با همون فکرای تو خودشون رو آروم می کنند. البته همین رو هم خیلی ها از الطاف خودشون می دونند !!!
برات روزای پر از شادی آرزو می کنم.