داشتم تو کاغذهای قدیمی دنبال برگه های تغییرات سفارشات می گشتم که به یک برگه ایی برخوردم که برگی قدیمی از مجله پارشمن بود (نمی دونم که سال انتشارش کی بوده ). مطلب زیر روش چاپ شده بود به نظرم جالب اومد گفتم بذارم بقیه هم بخونن :
سر بر بالش سکوت می نهی و در رویایی آرام از پنجره درون به بیرون می نگری، تعجب از بشر در وجودت می روید.
تعجب از کودکیشان ، اینکه آنها از کودکیشان خسته می شوند، عجله دارند که بزرگ شوند و بعد دوباره پس از مدتها آرزو می کنند که کودک باشند.
اینکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول به دست آورند و بعد پولشان را از دست می دهند تا دوباره سلامتی خود را به دست آورند.
اینکه با اضطراب به آینده می نگرند و بنابراین نه در حال زندگیی می کنند و نه در آینده.
اینکه آنها به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نمی میرند و به گونه ای می میرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر