۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

بالا رفتن

همیشه ضرب المثل ها و اصطلاحات یه داستانی دارند که از اون داستان بوجود آمده اند. بعضی از این ضرب المثل ها جهانی می شن و بعضی در حد کشور و ... خلاصه که دامنه گستردگی شون متفاوت . این روزا بین بچه های پارس آذرخش یه اصطلاح جدیدی باب شده به اسم "بالا رفتن" که همون مترادف پیچوندنه اونم از نوع خیلی شدید.
داستان از اینجا ایجاد شدندی که یکی از همکاران محترم ، به بچه های واحد گفتندی که تشریف میبرند ده بالا( که همون منظور موسسه نشر است) آن هم با تاکید فراوان و اینکه بالا کار ندارندی و از این قبیل داستان ها ولی غافل از اینکه ایشان بالا تشریف نبرده بودندی!!!!!! از آنجایی که ماه زیر ابر پنهون نمی ماندندی ،داستان توسط یکی ا ز اهالی ارجمندی که در ده بالا بسر می بردندی بر ملا شدندی . همکار محترم از ده بالا تماس گرفتندی و سراغ همکار بالا رفته را گرفتندی و اهالی ده پایین اعلام کردندی که ایشان حدودن 3 ساعت پیش به سمت ده بالا حرکت کردندی . خلاصه بلوایی در ده پایین برپا شدندی وجلدی تماسی با همکار مفقود به عمل آوردندی و ....................

۱۳۸۸ آبان ۲۴, یکشنبه

مانیتورهای ال.سی.دی

وای یادم رفته بود در مورد این اتفاق مهم اطلاع رسانی کنم که این روزا کدها و برنامه رنگ و روشون قشنگ تر شده چون از توی مانیتورهای ال.سی.دی - 19 اینچ سامسونگ مشکی رنگ بهشون نگاه می کنیم.

هات چاکلت

روز 4 شنبه 20 آبان رو روز هات چاکلت می نامیم به یاد خاطرات خوشی که در این روز داشتیم. به یاد 7 تا هات چاکلت در هات چاکلت با حضور 7 عاشق هات چاکلت.

بعد از حدود 3 ماه برنامه ریزی های بی نتیجه بالاخره تونستیم تصمیم بگیریم که یه برنامه بذاریم و اونم کجا؟ هات چاکلت خیابون نیلوفر. البته قابل ذکر است به این دلیل برنامه اجرا شد که کاملا دخترونه بود وگرنه هنوز در حال برنامه ریزی بودیم!!!

یک عصر خاطره انگیز و با دوستان داشتیم چه در حیاط شرکت در کنار گل و بوته حیاط و نرده ها و پشت میله های در حیاط و ...... ، چه در هات چاکلت و به خصوص در پارک روبروی هات چاکلت بوی چمن و هوای مطلوب پاییزی و .. . کلی عکس های هنری و به یاد ماندنی گرفتیم و کلی خوش گذشت.

این دور هم جمع شدنمون یه دلیل دیگه هم داشت ، آخرین روز کاری طناز توی شرکت بود و همه با هم جشن گرفتیم و شاد بودیم این اتفاق فرخنده را !!!!!!!

برای طناز آرزوی موفقیت داریم و امیدواریم هرکجا هست موفق و شاد باشه.

بچه های باحال و باصفایی که در این برنامه شرکت داشتند خودم ، سولماز (برای اولین بار بدون داداشش اینا ، چه معنی داره آدم هرجا میره داداش شو ببره )، شیرین ، لیلا(همون فرازه ، افرازه خودمونه) ، مهناز، طناز و پریناز(عضو افتخاری گروه) بودیم.

۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

first step

سلام به همگی...
من امروز عضو وبلاگ شدم. امیدوارم همگی همه وقت و همه جا موفق باشن ;)

تولد قندک

امروز 19 آبان تولد 3 سالگی قندک با حضورجمعی از بچه های با صفای پارس آذرخش برگزار شد.
قندک جان تولدت مبارک.
همیشه سبز سبز باشی.

۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

تقدیر و سرنوشت

همیشه مواظب هستی که قوانین را رعایت کنی تا توی رانندگی تصادف نکنی ولی یکی از عقب بهت میزنه.
حسابی درس میخونی تا کنکور قبول بشی ولی روز امتحان مریض میشی و
....
این یعنی تقدیر و سرنوشت که دست خود ماها نیست چه بخوایم چه نخوایم همینه که هست ...
من یه بار خواب دیدم که رفتم از شرکتی که براشون جاوا تدریس کرده بودم پولم رو بگیرم ولی چک از دست مدیر افتاد و لای وسایل گم شد و هرچقدر گشتیم پیدا نشد. در عالم واقعیت اون

شرکت تمام پول من رو بالا کشید و هیچ کاری هم از دست من بر نیومد...
حدود 2 هفته پیش خواب دیدم که برای امتحان آیلتس 2 ساعت دیر رسیده ام. به همین دلیل این 2 هفته استرس اینو داشتم که نکنه خواب بمونم یا مدارکم ناقص باشه و برای اولین با تا 2 روز

قبل از امتحان کلیه مدارک رو کامل کردم. برای اولین بار در طول زندگی تحصیلیم، یک ساعت زودتر از موعد مقرر سر جلسه امتحان حاضر شدم و کلا دیگه اون خواب استرس زا رو فراموش کرده

بودم. امتحان لیسنینگ که تموم شد با خودم خوشحال گفتم که چه خوب زدم! اما این خوشحالی چند ثانیه بیشتر دوام نیاورد... از سوال 7 یا 8 که 2 تا نزده بودم، جاشون رو خالی نذاشته بودم

و اشتباهی بقیه رو توی اونا زده بودم و مسئول امتحان هم داشت برگه ها رو جمع میکرد ۵ - ۴ تا رو درست کردم ولی برگه رو گرفت و هر چقدر التماسش کردم که فقط 20 ثانیه فرصت بده

فایده ای نداشت...

هرچقدر به این مساله فکر کردم فقط به این نتیجه رسیدم که ما اسیر جبر عجیب و غریبی هستیم! هم اختیار داریم و هم نداریم(و شاید هم هیچ اختیاری نداریم) .
خواب من با تمام احتیاط هایی که کردم متاسفانه تعبیر شد ...