۱۳۸۷ اسفند ۳۰, جمعه

88

*************************
****** سال نو مبارک ******
*************************

۱۳۸۷ اسفند ۲۹, پنجشنبه

آخرین پست سال 87



خداحافظ 87 . سلام 88


سال 87

سال 87 با تمام خوبی ها و بدی هاش، پستی ها و بلندی هاش تمام شد. اگر چه فشار کاری زیاد بود و مجبور بودیم گاهی تا دیر وقت و گاهی روزهای تعطیل هم کار کنیم .اگر چه دستمون به پروژه نشر بند بود ولی با پامون پروژه کتابخونه رو به جلو هل می دادیم و از اون غافل نبودبم. اگر چه گاهی از بعضی از شرایط موجود و کم لطفی ها نالیدیم .اگرچه از گرما، سرما، ترافیک و خستگی غریدیم. ولی نباید فراموش کنیم که لحظات شاد و خوب هم کم نداشتیم. تولد من و یاسر،مسافرت ماسوله، مهمانی های افطاری، گودبای پارتی ندا، حلیم بهاران، بستنی های عصرونه، Fruit Time ، مراسمات جشن تولد بچه ها (اگرچه مختصر بود) واز همه مهمتر مهمانی آخر سال همه خاطرات خوش سال 87 بودند. از این به بعد دیگه حلیم بهاران، رستوران اسکان و حاج محسن و ... روزهای خوش سال 87 در پارس آذرخش رو به یاد ما میاره.
به خاطرات خوش در این سال باید اضافه کنیم که دوستای خوبمون سارا، سمانه و بهاره اعضای جدیدی رو به خانواده پارس آذرخش معرفی کردند و علی ، مازیار و روزبه شدند دامادهای پارس آذرخش. افروز و امیر پیوند عشق و محبت محکمتری با هم بستند .
همچنین دوستان زیادی در این سال در کنارمان بودند و رفنتد که در نقش بستن این روزهای خوش با ما شریک بودند که جا داره از همشون یاد کنیم، ندا (مسافر سیدنی)، میثم (مسافر استکهلم) ، امیر صدرنیا (مسافر ملبورن) ،امیرعنبری و رضا عریفی(مسافر همین دوروبرا )، الناز(مسافر کتابخونه ملی) .
امیدوارم که در سال جدید روزهای خوش بیشتری رو بتونیم در کنار هم و با هم رقم بزنیم. و آرزومندم که پروژه های در دست انجام با موفقیت و سرعت بیشتری پیش بره و عقب نباشیم. و خوشبینانه بگویم که تمامی کمی ها و کاستی ها بر طرف شود. به امید روزهای طلائی.

۱۳۸۷ اسفند ۲۸, چهارشنبه

جشن پایان سال

روز شنبه 24 اسفند جشن پایان سال 87 شرکت به همت خود بچه ها در رستوران اسکان برگزار شد. حضار محترمه و محترم عبارت بودند از :
خانواده حسنی : عمه محبوبه و آقا وحید
خانواده عنبری: بانو عنبری(افروز جون) ، خود عنبری ، داآش عنبری (آرش)
خانواده بیگی : غزل و رضا
خانواده رئیس زاده : سولماز جون با داآشش (سهرابعلی)
خانم ها: مهناز جون و طناز جون (خانم جان)، فروغ جان ، فرنوش جان و خودم مینا جان
آقایان : ابراهیمی(جانشین رئیس اینا) - عریفی (همکار خدابیامرز سابق) - میرزایی (آقای عقبیم) - یاسر جوانمرد(مسئولیت هماهنگی بچه ها با پرسنل رستوران را برعهده داشت ازش متشکریم) - مهدی (پسر رئیس اینا)

خیلی خیلی خوش گذشت و رستوران و آباد کردیم . کلی عکس انداختیم و بعضی ها در تمام عکس ها حضور فعال داشتند.

در کل عالی بود و جای تمام اونهایی که نبودند کلی خالی بود.


۱۳۸۷ اسفند ۲۴, شنبه

بهاره جان پیوندتان مبارک.

بهاره جان آرزوی روزهایی سرشار از عشق برای تو و روزبه داریم.
پیوندتان مبارک گل به سر عروس .

۱۳۸۷ اسفند ۱۷, شنبه

سکوی(صندلی) پرتاب

ای بابا
من از اعماق ته وجود آرزو میکنم که همینطوری باشه که شما می فرمایین.
تا حالا که، کنار دریا هم میرفتیم آفتابه با خودمون میبردیم.
قبلا که فرصت بهتری داشتیم، نرفتیم(به دلایل احمقانه!) ، حالا هم که تصمیم به رفتن گرفتیم بحران اقتصادی و ... گریبان ما رو گرفته.
خدا کنه که حداقل این صندلی قابلیت خودش رو از دست نده(به قول معروف به ما که رسید ... نشه).

به امید روزی که تمام صندلی های پارس آذرخش سکوی پرتاب به سوی موفقیت برا همه باشه.

در ضمن من حاضرم به جای امیر شیرینی بدم (البته اگر قبول کنید) ، اون بنده خدا اینقدر شوکه بود که به خیلی از چیزا نمیتونست اصلا فکر کنه.

۱۳۸۷ اسفند ۱۳, سه‌شنبه

سکوی پرتاب

حالا دیگه اون صندلی که یه زمانی میثم می نشست و بعد ندا و بعد هم امیر به سکوی پرتاب تبدیل شده . که گاهی سرنشیناشو به سوی سوئد پرتاب می کنه و گاهی هم به سوی استرالیا . شاید در آینده هم به سوی نیوزلند و ....
یه مدتی بعد از فاش شدن راز این صندلی جادویی سر اینکه بعد از رفتن امیر کی اونجا بشینه دعوا بود که البته آقا وحید سریع مستقر شدند و بعد هم اعلام کردند که اینا همه خرافات و این صندلی سکوی پرتابه یعنی چی و از این قبیل حرفا .که البته به نظرم آدم باید خودش عاقل باشه . بر ما که هدف سرنشین جدید واضح و مبرهن است ان شا الله به زودی برای بقیه نیز حقیقت روشن خواهد شد.
حالا همه چشم ها به این صندلی و سرنشین جدید و مقصد جدید دوخته شده . کی ؟؟؟ کجا ؟؟؟ دیر یا زود معلوم میشه.
همه بی صبرانه منتظرن.

مسافر ملبورن

روز یکشنبه سومین همکار خارجی مون امیر صدرنیا یا همون امیر صدری یاامیر صدرزاده (برای اینکه هیچ وقت یادمون نره برنج صدری) در حالی که در شک کامل به سر می برد راهی استرالیا شد . براش آرزوی موفقیت داریم و امیدواریم به درجات عالیه برسد و پله های ترقی رو چند تا چند تا بره بالا.
البته نا گفته نماند به قدری در شک بود که حتی شیرینی هم نداد تا این حد !!!!!!